جدول جو
جدول جو

معنی هموار کردن - جستجوی لغت در جدول جو

هموار کردن
مسطح کردن، تحمل کردن، برای مثال این درد نه دردی ست که بیرون رود از دل / این داغ نه داغی ست که هموار توان کرد (صائب - لغت نامه - هموار کردن)
تصویری از هموار کردن
تصویر هموار کردن
فرهنگ فارسی عمید
هموار کردن
(شُ دَ)
صاف کردن. تسطیح کردن. (یادداشت مؤلف) :
هموار کرد موی و بیفکند موی زرد
چون بچۀ کبوتر منقار سخت کرد.
ابوشکور.
تربت وی را با زمین هموار کردند. (قصص الانبیاء).
می کند هموار سوهان تیغ ناهموار را
هرکجا باید درشتی کرد همواری چه سود.
صائب.
، تحمل کردن:
این درد نه دردی است که بیرون رود از دل
این داغ نه داغی است که هموارتوان کرد.
صائب.
- بر خود هموار کردن، تحمل کردن.
، موافق کردن:
هموار کرد خواهی گیتی را؟
گیتی است کی پذیرد همواری ؟
رودکی
لغت نامه دهخدا
هموار کردن
مسطح کردن صاف و برابر ساختن: اگر زمین با ایشان هموار کنندی... و از خدای هیچ سخن پنهان ندارند، تحمل کردن: این دردنه دردیست که بیرون رود از دل این داغ نه داغی است که هموار توان کرد. (صائب) یا بخود هموار کردن، متحمل شدن
فرهنگ لغت هوشیار
هموار کردن
تنعيمٌ
تصویری از هموار کردن
تصویر هموار کردن
دیکشنری فارسی به عربی
هموار کردن
Flatten, Raze
تصویری از هموار کردن
تصویر هموار کردن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
هموار کردن
aplatir, raser
تصویری از هموار کردن
تصویر هموار کردن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
هموار کردن
meratakan
تصویری از هموار کردن
تصویر هموار کردن
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
هموار کردن
ہموار کرنا , برابر کرنا
تصویری از هموار کردن
تصویر هموار کردن
دیکشنری فارسی به اردو
هموار کردن
ทำให้เรียบ , ทำให้ราบ
تصویری از هموار کردن
تصویر هموار کردن
دیکشنری فارسی به تایلندی
هموار کردن
使平坦 , 摧毁
تصویری از هموار کردن
تصویر هموار کردن
دیکشنری فارسی به چینی
هموار کردن
לשטח , להשטיח
تصویری از هموار کردن
تصویر هموار کردن
دیکشنری فارسی به عبری
هموار کردن
平らにする
تصویری از هموار کردن
تصویر هموار کردن
دیکشنری فارسی به ژاپنی
هموار کردن
kupiga lami, kuharibu
تصویری از هموار کردن
تصویر هموار کردن
دیکشنری فارسی به سواحیلی
هموار کردن
평평하게 하다 , 평평하게 하다
تصویری از هموار کردن
تصویر هموار کردن
دیکشنری فارسی به کره ای
هموار کردن
düzleştirmek, yıkmak
تصویری از هموار کردن
تصویر هموار کردن
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
هموار کردن
সমতল করা
تصویری از هموار کردن
تصویر هموار کردن
دیکشنری فارسی به بنگالی
هموار کردن
समतल करना , समतल करना
تصویری از هموار کردن
تصویر هموار کردن
دیکشنری فارسی به هندی
هموار کردن
appiattire, rase
تصویری از هموار کردن
تصویر هموار کردن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
هموار کردن
ebnen, niederreißen
تصویری از هموار کردن
تصویر هموار کردن
دیکشنری فارسی به آلمانی
هموار کردن
effenen, vernielen
تصویری از هموار کردن
تصویر هموار کردن
دیکشنری فارسی به هلندی
هموار کردن
вирівнювати , знищити
تصویری از هموار کردن
تصویر هموار کردن
دیکشنری فارسی به اوکراینی
هموار کردن
выравнивать , разрушать
تصویری از هموار کردن
تصویر هموار کردن
دیکشنری فارسی به روسی
هموار کردن
wyrównać, zrównać z ziemią
تصویری از هموار کردن
تصویر هموار کردن
دیکشنری فارسی به لهستانی
هموار کردن
aplanar, arrasar
تصویری از هموار کردن
تصویر هموار کردن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
هموار کردن
achatar, arrasar
تصویری از هموار کردن
تصویر هموار کردن
دیکشنری فارسی به پرتغالی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ایوار کردن
تصویر ایوار کردن
سفر کردن هنگام عصر
فرهنگ فارسی عمید
(فَرْ اَ کَدَ)
هموار کردن. مسطح کردن. صاف کردن. تسطیح: و دو غرفه کرد برابریکی از سیم و دیگر از زر هر یکی را طول چهارصد گز... و هر دو را بیاکند از سبیکه های زر و سیم و سرش به زعفران هاموار کرد. (مجمل التواریخ و القصص ص 469)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بیوار کردن
تصویر بیوار کردن
اجابت، قضا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از همکاری کردن
تصویر همکاری کردن
باکسی در کاری شرکت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پروار کردن
تصویر پروار کردن
پروراندن فربه کردن تسمین بپروار بستن بپروار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از همراه کردن
تصویر همراه کردن
سفر کردن، شخصی یا چیزی را باتفاق کسی فرستادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از همکاری کردن
تصویر همکاری کردن
Collaborate, Cooperate, Partner
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از همکاری کردن
تصویر همکاری کردن
colaborar, cooperar, fazer parceria
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از همکاری کردن
تصویر همکاری کردن
colaborar, cooperar, asociarse
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از همکاری کردن
تصویر همکاری کردن
współpracować
دیکشنری فارسی به لهستانی